هیج وقت فکر نمی کردم
روزی برسد,که دلم برای افرادی که هرگز ندیدمشان
تنگ شود...
شاید با چشم ظاهر ندیده امشان ...
ولی ,گویا سال هاست که باهاشون بوده ام و زندگی کرده ام!
در نگاهم و در احساساتم
افراد غریبی نیستند
افراد آشنایی که شاید نزدیک تر از هر آشنای دیده شده ای باشند!
چه بسا افرادی را در این دنیا,با چشمان ظاهر دیده ام و هنوز که هنوز است,حس غربت بینمان موج میزند...
این حس غربت و آشنایی ,از کجا نشات می گیرد؟؟
برایم جالب است,دیدن و ندیدن افراد ,صرف غربت و آشنایی میان تو و او را تعیین نمی کند!
از جمله ی افراد آشنای که با چشم ظاهر ندیده ام...
دایی شهیدم است!
دایی که هر پنجشنبه ,دلتنگش می شوم..
و یک حسی در درون مرا به دیدن مزارش می کشاند..
درد و دل دایی و خواهرزاده ,چه دل انگیز است!
درد و دلی که خبر از آشنایی هزار ساله می دهد..
.
.
.
فقط خدا می داند ...این آشنایی از کجا سرچشمه می گیرد!!
الله اکبر