بسم الله الرحمن الرحیم

در کنار نور خداست ,که باید پروانگی ها کرد و شعله ور شد!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

در کنار نور خداست ,که باید پروانگی ها کرد و شعله ور شد!!!

۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم رب الرضا

 

نزدیکای اذان است.به دلم می آید که سریع خودم را به کنار ضریح امام رضا برسانم.به ایوان طلا میرسم.سلام و اذن دخول را سریع می گویم و وارد می شوم.موج جمعیت است که به چشم می خورد.بالاخره با سلام و صلوات وارد  می شوم.بیشتر زائران در تقلای تشکیل صفوف نمازند و فرصتی برای زیارتنامه خواندن نیست. به یک راز و نیاز کوچک و دعا اکتفا می کنم.در حین دعا, صدای الله اکبر موذن, به گوشم می رسد.اصلا دلم نمی خواهد آن صحن زیبا و آن حالات معنویش که با صدای اذان هم نوا شده است را ترک کنم؛ولی باید بروم.

زمانی که پاهایم را از در بیرون می گذارم,اذان تمام شده و خادم ها در تلاش مرتب کردن صفوف نماز هستند.ناگهان خادمی ,من را به صفی در راستای در و زیر ایوان طلا راهنمایی می کند.نه راه پس داشتم و نه راه پیش.بهترین انتخاب و فرصت این بود که در زیر ایوان طلا ,در بین صفوف نماز جماعت بایستم.این اتفاقات آن قدر ناگهانی بود که وقتی به خودم آمدم دیدم در رکعت دوم نماز جماعت هستم.نمی دانستم ,چگونه شوق درونیم را نمایان کنم.

احساس می کنم نماز را,چه باحضور قلب و چه بدون حضور قلب بخوانم,به لطف امام رضا قبول می شود.بعد از نماز آن قدر خوش حالم که مات و مبهوت  فقط به اطراف نگاه می کنم؛حتی فرصت پیدا می کنم ,یک دل سیر,ایوان طلا را نگاه کنم.چه نقش و نگار زیبایی دارد.چه لحظات زیبایی است.وقتی فکر می کنم ,سجده بر جایی می گذارم که هزاران هزاران زائر امام رضا ,به شوق زیارت,قدومشان را به این مکان متبرک کرده اند,دوست نداری لحظه ای سر از سجده برداری.آن موقع است که می فهمی,چه لطف بزرگی در حقت شده است.

نماز دوم هم به صفای نماز اول خوانده می شود.نمازی که گمان می کنی در آسمان هفتم در کنار امام عزیزت در حال خواندنش هستی.بعد از نماز,ناگهان درهای حرم به رویمان  باز می شود.صحنه ای وصف ناپذیری را میبینم.اشک هایم در گوشه ی چشمانم حلقه می زند.ضریح آقا با همان شکوه همیشگی اش در چشمانم به تصویر کشیده می شود.

زبانم برای تشکر آن لحظات و آن الطاف قاصر شده است....

ناخودآگاه  همراه با خیل جمعیت وارد قبه می شوم و مناجاتی عاشقانه...

آن لحظات از بهترین لحظات عمرم محسوب می شوند.

 

به جان خودم ,لذات دنیا فقط در خرید کردن و جشن عروسی و موسیقی و...خلاصه نمی شود.شاد زیستن فقط در موسیقی گوش دادن و.. نیست.به نظرم این ها هم جز لذات واقعی این دنیا محسوب می شوند. همین :)))

 

بسم رب المهدی

 

 

خانم ها و آقایان!

برایم ,جا نمیفتد!!

با منطقم جور در نمی اید!!

نه واقعا !

به بنده بگویید!!

چه بر سر اسوه ها و الگوهای زندگیمان  آمده است ؟؟؟!!

تا جایی که بنده به خاطر دارم ,در رسم مسلمانی ,اسوه ای والاتر از چهارده معصوم نداریم.

 

چرا این روز ها بیشتر ما ادم ها سرمان در غرب و امریکا و... گیر کرده است ؟؟؟

چرا مانند طوطی شده ایم؟ آن هم از نوع غربی اش!!

منتظریم تا مد ها و آهنگ ها و... از آن سمت غرب بیاید و دنبالشان کنیم!

 

خانم ها و اقایان

برایم جا نمیفتد !

برایم توضیح دهید

مگر من و تو مسلمان نیستیم؟؟

یعنی رسم مسلمانی این است که این گونه باشیم؟؟

 

چرا این روز ها,اسوه هایمان دست خوش تغییر است؟؟

آیا حیف نیست که این اسوه های ناب را به این گونه اسوه ها که حتی خیلی هاشان دشمن اسوه های عزیزمان هستند بفروشیم؟؟

 

 

                                                                                                 امام صادق (ع) فرمودند:

 

                                                                                                 کونو لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا

                                                                                         زینت خاندان ما باشید و مایه ی زشتی و عیب ما نباشید. -وسایل الشیعه,ج12,ص8